آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

گوگولی سال 90

واکسن...!

الهی خاله فدای تو بشه نــــــــا نـــــــــا زم... دیروز وقتی از سر کار رفتم خونه دیدم تو خیلی بی حالی، مامانی گفت که امروز بهت واکسن زدن ، الهی من فدای تو بشم آخه مگه چقدر جون داری که بهت آمپول هم میزنن...     تو خونه نشسته بودیم که تو یه دفعه پاهاتو جمع کردی و شروع به جیغ کشیدن و گریه کردن کردی ،جیگرم کباب شده دلم میخواست بمیرم ولی گریه تو رو نبینم، کاش میشد درد واکسنت بیاد تو بدن من و تو درد نکشی جیگیلی خاله... مامان جون میگه وقتی میخواستن بهت واکسن بزنن ، گوشهاشو گرفته بوده و گریه میکرده،آخه خیلی دوستت داره...   شب کلی تب کرده بودی و ما همه دورت جمع شده بودیم و پاشویه ات میکردی...
7 شهريور 1390
1